نتایج جستجو برای عبارت :

فرار از زحمت

زودتر از این ها باید شروع می کردم به فرارفرار از این دو گروه
فرار از این دو نوع نگاه
...
یکی آن ها که در گذشته ها گیر کرده اند و مغز آدم رو با خاطرات نه چندان واقعی از قهرمانی های خود در گذشته می خورند
و دوم آن ها که همش از رویاهایی در آینده می گویند، البته آینده ای که کسی دیگر برایشان بسازد
همکاران عزیز  قدردان حضور سبزتان  در دوره ضمن خدمت استاندارد مهارتهای آموزشی هستیم. از همکاران هنرستان شهیده سهام خیام به پاس زحمت میزبانی و تمامی کسانی که متحمل زحمت شدند بالاخص  اقای بنی هاشمی بواسطه قبول زحمت مدرسی تشکر ویژه داریم. گروه حسابداری
 چندته پیشوندی فعل گیلان ٚ گیلکی دل که «فرار» ٚ مفهۊم ٚ وأسه استفاده بۊنن:
درشؤؤن/ درشۊ(فارسی: دررفتن) جۊمله دل:➖ أمی همسئه وچه پۊلیس ٚ دس درشؤ.(=پسر همسایه‌مۊن از دست پلیس دررفت.)
 
ویرۋتن (بۊرۊتن)/ ویرۋج(فارسی: گریختن) جۊمله دل:➖ همسئه وچه تا پۊلیس' بئدئه ویرۋت .(=پسر همسایه تا پلیسؤ دید گریخت.)
 
جیویشتن/ جیویز(فارسی: فرار کردن) جۊمله دل:➖ زای بۊم ای‌وار مدرسه جا جیویشته بۊم!(=بچه بۊدم یه‌بار از مدرسه فرار کرده بۊدم.)
 
فؤشتن/ فؤز(فارسی: فرار [ع
نقشه فرار یک به قدری بد بود که حالم در میانه آن بهم خورد. جز 15 دقیقه اول آن که کمی جذابیت کاذب آن هم برای مخاطب عام داشت جز مزخرف چیزی از آن ندیدم. نه تعادلی نه داستان منسجمی نه قهرمان درست حسابی نه ضد قهرمان خاصی گویی اکشنیست برای زیر پنج ساله ها.
بیشتر از این درباره بد بودن فیلم نمی گویم از همه متدها و مترهای استاندارد اکشن زمان خود سنگ فرس ها دور است زبان قادر به بیان افتضاح بودنش ندارم.
ما جمله ای به نام فیلم بد بود بازیگری خوب نداریم بازیگر
فصل ششم فرار از زندان در سال ۲۰۲۰ پخش نخواهد شد
ونتورت میلر ستاره‌ی سریال فرار از زندان (Prison Break) می‌گوید فصل ششم این سریال به این زودی‌ها و در سال ۲۰۲۰ پخش نخواهد شد. این سریال در اصل با پنج فصل و بین سال‌های ۲۰۰۵ تا ۲۰۰۹ از شبکه FOX پخش شده بود، تا اینکه در سال ۲۰۱۷ فصل پنجم آن ساخته و در ماه آوریل پخش شد.
 
10 سال است که مربی هستم. این همه سال سابقه نداشت مرکز تعطیل بشود. الان سه ماه بیشتر است که تعطیل هستیم. دلتنگی حس غالب این روزهای من است. دوری از بچه ها سخت است. 
 
نوشتن هم سخت شده. کرونا هیچ جایی را هم برای فرار نگذاشته. کاری کرده که اگر کسی هم بخواهی فرار کنی از خودت یکی نتوانی. تحمل کردن یک «خود» از خودراضی گاهی سخت تر از تحمل دیگران است. خیلی وقت ها دلت می خواهد خودت را هم بگذاری و فرار کنی اما فعلا نمیشود.
 
بسم الله الرحمن الرحیم
یافارس الحجاز ادرکنی الساعه العجل
برای مشاوره تشریف آورده بود
در جواب تمام فرمایشاتش گفتم
اگر در حقت ظلم میکنند ،برای گرفتن حقت با تمام امکاناتی که داری تلاش کن...
فرار کردن کار انسانهای بز دل و ترسوست...
مرد و زن ندارد آنکه شخصیت و تربیت خانوادگی دارد 
فرار نمیکند
اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه و النصر و الغلبه
فعلا مثل خانواده ای که نمی خواهد بپذیرد عزیزش مرگ مغزی شده، سعی می کنم همچنان فرض کنم اینجا را می توانم نجات دهم.
دوست داشتم جای جدیدی برای نوشتن پیدا کنم. حرف جدیدی بزنم. آدم جدیدی باشم...
یک سال اخیر کن فیکون شده ام. پاییز 96 سعی کرد به زمینم بزند. ادای ایستادن را در آوردم اما پاییز 97 ضربه ی آخر را زد. دوست دارم فرار کنم. فقط بدوم. مثل فارست گامپ از خودم. یا مثل جاگوار(در فیلم "آخرالزمان") از دیگران. 
چرندیات فرار، دروغ محض است.
نفس به سینه‌ی عشاق که رسد، همه دوان دوان به سوی معشوق رهسپار خواهند شد. البته خدا داند که سیل دانشجویان رفته به بلاد کفر، فقط برای گرفتن نفس و بازگشت به معشوق است وگرنه برای همه ما واضح است که تمام این چرندیاتی که درباره‌ی فرار میگویند همه دروغ محض است.
ادامه مطلب
 
این روزها فقط عکس نمکی در خبرها موجود است
 
بقیه وزیرها کجایند؟
 
ظریف کجاست؟
 
رحمانی کجاست؟
 
غلامی کجاست؟
 
اگه فرار کردند اعلام بشه که بدونیم فرار کردند.
 
مثل روزنامه ها می نوشتند شاه فرار کرد
 
این دفعه بنویسند:
 
ظریف فرار کرد ... رحمانی فرار کرد ...
 
غلامی فرار کرد ... سلطانی فرار کرد ...
44-  و من کلام له (علیه السلام)
> لما هرب مصقلة بن هبیرة الشیبانی إلی معاویة ، و کان قد ابتاع سبی بنی ناجیة من عامل أمیر المؤمنین علیه السلام و أعتقهم، فلما طالبه بالمال خاس به و هرب إلی الشام <
قَبَّحَ اللَّهُ مَصْقَلَةَ فَعَلَ فِعْلَ السَّادَةِ وَ فَرَّ فِرَارَ الْعَبِیدِ فَمَا أَنْطَقَ مَادِحَهُ حَتَّی أَسْکَتَهُ وَ لَا صَدَّقَ وَاصِفَهُ حَتَّی بَکَّتَهُ وَ لَوْ أَقَامَ لَأَخَذْنَا مَیْسُورَهُ وَ انْتَظَرْنَا بِمَالِهِ وُفُورَه
#پله_فرار ضوابط و مقررات شهرسازی
به منظور حفظ شرایط ایمنی ساکنین ساختمان ها در مواقع اضطراری مانند آتش سوزی و غیره لازم است ساختمان هایی که ارتفاع آن از کف زمین به شش طبقه و بالاتر برسد جدا از پله اصلی پله دیگری به صورت باز جهت خروج اضطراری پیش بینی شود و یا پله اصلی به شکلی که شرایط و ایمنی پله فرار را دارا باشد طراحی گردد.
مساحت پله فرار جز تراکم ساختمان منظور نمی گردد.
در ساختمان 6 طبقه که مساحت هر طبقه حداکثر 300 متر مربع و در هر طبقه حداکثر د
همانطور که می دانید ژانر روشی است برای دسته بندی مضمون یک اثر هنری؛ فیلم، بازی، داستان و …، هر اثر هنری می تواند دارای یک یا چند نوع ژانر مختص به خود باشد، بیشتر نظریات در باب ژانر ها از مفاهیم نقد ژانر ادبی وام گرفته شده است. هر ژانر به مجموعه‌ی ویژگی‌هایی اشاره دارد که دسته بندی اشکال گوناگون بیان هنری یا محصول فرهنگی را امکان‌پذیر می سازد.در اتاق فرار هم ژانرهای متنوعی وجود دارد که نوع ژانر بر ویژگی های بسیاری در فضای بازی تأثیرگذار است
من می ترسم.
من از زلزله می ترسم.
نه از زلزله ی نیمه شبی که در تقلای بیهوده به خواب رفتنم انبوهی از بتن و آجر و آهن بر سرم فرو بریزاند و خواب عمیقی را که چشم هایم مدت هاست حسرتش را دارند برایشان به ارمغان بیاورد.
می ترسم از زلزله ای که زیر و رو می کندم و چشم در چشم می کندم با منی که مدت هاست فرار می کنم از او
"اذا زلزلت الازض زلزالها
و اخرجت الارض اثقالها..."
می ترسم از رازها که نهفته بود در دل
"یوم تبلی السرائر..."
و آن زمان من تو را نخواهم داشت
"یوم
انشا درباره عاقبت فرار از مدرسه صفحه 81 پایه نهم
انشا در مورد عاقبت فرار از مدرسه انشا درباره عاقبت فرار از مدرسه انشا درباره ی عاقبت فرار از مدرسه انشا کوتاه در مورد عاقبت فرار از مدرسه انشا عاقبت فرار از مدرسه انشا در مورد عاقبت فرار از مدرسه در قالب خاطره انشا در مورد عاقبت فرار از مدرسه طنز انشا در مورد عاقبت فرار از مدرسه پایه نهم انشا درمورد عاقبت فرار از مدرسه با قالب داستان انشای عاقبت فرار از مدرسه
 
دیروز با بابام نشسته بودم و صحبت ا
فرار مالیاتی ، موضوعی است که نه تنها در ایران، بلکه در کشورهای پیشرفته نیز دارای اهمیت و محل بحث و چاره‌اندیشی است. فرار از مالیات همیشه و همه جا موضوع مهمی برای مؤدیان بوده است.
 
از این رو، در سایر کشورها با توجه به سیستم‌های اطلاعاتی پیشرفته و تدوین مقررات بازدارنده،سعی در کاهش آن کرده‌اند. فرهنگ‌سازی مالیاتی نه تنها در زمینه مالیات بر ارزش‌افزوده، بلکه در سایر منابع مالیاتی، ضروری و بااهمیت است.
فرار مالیاتی معمولاً آسان‌تر از فعال
انگار اینجا سحرای محشر است . وقتی که نزدیکانم از من فرار می کنند . نگاهشان از من فرار می کند ، فکرشان از من فرار می کند ، دلشان از من فرار می کند ... انیجاست که می فهمم تنهایی نه شاخ دارد و نه دم ... با همیم اما تنهاییم ... وای اگر " همان یک نفر " هم تنهایم بگذارد ...
+ ای خم ابروان تو ، غروب آسمان من / 
ای که به چشم خیس تو ، سیل برد جهان من / 
ای که چو برق چشم تو ، یک نفس از نگاه من / 
جدا شود ، کور شود ، چراغ دیدگان من ...
++ بعد از کلی صحبت فهمیدم لائیک شده ! یکی د
می‌گویند پسری در خانه خیلی شلوغ‌کاری کرده بود.همه‌ی اوضاع را به هم ریخته بود.وقتی پدر وارد شد، مادر شکایت او را به پدرش کرد پدر که خستگی و ناراحتی بیرون را هم داشت، شلاق را برداشت.پسر دید امروز اوضاع خیلی بی‌ریخت است، همه‌ی درها هم بسته است.وقتی پدر شلاق را بالا برد، پسر دید کجا فرار کند؟ راه فراری ندارد!.خودش را به سینه‌ی پدر چسباند..شلاق هم در دست پدر شل شد و افتاد.شما هم هر وقت دیدید اوضاع بی‌ریخت است به سوی خدا فرار کنید. ففِرُّوا إلی
دیشب خواب دیدم من و مایکل ( بازیگر نقش اول سریال فرار از زندان ) تو یک زندان گیر افتادیم و فرار میکنیم
اول از زندان زدیم بیرون چند تا نگهبان افتادن دنبالمون اونا رو پیچوندیم از یک راه دیگه رفتیم بعد یهو نور افکن ها روشن شدن نور انداختن رو ما طرف از بالا اسلحه گرفت سمت ما ،من گفتم مایکل کارمون تمومه ،مایکل گفت نه ،بعد نگهبان خواست تیراندازی کنه شلیک کرد ولی اسلحه خالی بود جلوتر مایکل خالیش کرده بود
بعد نفهمیدم چی شد بیدار شدم از خواب !!! خیلی خن
خدا به رهبری طول عمر با عزت  عنایت فرماید که ظاهرا آقای رئیسی را به ریاست قوه قضاییه انتخاب کردند و زحمت ایشان و  برخی برادران مذهبی حامی ایشان  را برای دور بعدی انتخابات ریاست جمهوری  از سر ما کم کردند . توجیه کردن این عده برای مناسب نبودن آقای رئیسی ،کاری بسیار سخت و تقریبا غیر ممکن بود.
نمیدونم این منها چی میگه ؟ دست بکشم توی موهای سرت ؟ آدم وحشت میکنه ؟ دو نفر که تازه با هم آشنا شده اند و هیچ چیزی در مورد هم نمیدونند چرا باید چنین چیزی بهم بگند ... یاد اون دو مورد آقای همجنس باز منو میندازنند که یه مدت مجبور شدم برای فرار از دست شون خط م بیشتر مواقع از دسترس خارج باشه
به نام انکه هستی نام از او یافت 
فلک جنبش زمین آرام ازو یافت
یادگیری علم و دانش و بهره گیری از لحظات طلایی عمر شیرین انسان در این راه همچنین تفریح و ورزش می تواند یکی از بهترین سرمایه های زندگی باشد چون میگویند در لحظه زندگی کنید؟! من که دانش آموزی بیش نیستم جمله ساده گفتم که معنی فرار کردن در ذهن انسان ها همچون فرار کردن دزد از پلیس در ذهن کودکان می ماند ولی کجاست آن کسی که کلمه فرار را در ذهنش انسانی ببیند که از دیو نادانی فرار میکند. 
به امید
فردا باید برم سر کلاس 
تمرینامو انجام ندادم 
ینی نشد 
سر کار بودم 
الانم خونمون پره ادمه و اصلا ارامش ندارم و از طرفیم کار دیروز انقد سنگین بود ک اصن نمیتونم پشت سیستم بشینم 
نمیدونم برم سر کلاس یا نرم 
و همه این فکرا داره منو دیوانه میکنه 
نمیدونم چیکار کنم 
دلم میخواد فقط فرار کنم 
از همه چی 
☑️ دانلود فیلم نقشه فرار 2 | Escape Plan 2 Hades
ژانر : اکشن، هیجان انگیزتاریخ انتشار : سال 2018زبان : دوبله فارسیمدت زمان : 01:33:37فرمت : MKVمحصول کشور آمریکاامتیاز : 3.8 از 10خلاصه داستان : در قسمت دوم فیلم نقشه فرار “ری برزیلین” متخصص فرار از زندان است. شغل وی آزمایش امنیت زندان ها در قالب زندانی می باشد. زنی با مراجعه به دفتر برزلین از اون درخواست آزمایش زندانی خصوصی را می کند. برزلین قبول می کند و توسط مسئولین زندان دستگیر شده و به زندان می رود و خیلی زود مت
میخواهم فرار کنم. از محیط تنگ این حصار. حصاری که مرا نگه میدارد. از دویدن در دشت عشق. از پریدن و شیرچه زدن در دریای زلال ماجرا‌ها با تو. از یخ زدن در سرمای زمستان در کوه‌های پر برف.
از شنیدن خنده‌هایت.
آخ که شنیدن خنده‌های تو زیبا است. آخ که دلم میسوزه و اشک و خون دلم هیزمش می‌شود و میسوزد و میسوزد. آخ از زمان. آخ از رویای کودکی. آخ از فکر فرصت هایی که در دلم خواهند آمد ولی در حقیقت نه.
راستش را بخواهید فرار می‌کنم. از خودم فرار می‌کنم. از نوشتن فرار می‌کنم. از روبرو شدن با دیگران فرار می‌کنم. از انجام دادن کارهایم فرار می‌کنم. پشت گوش می‌اندازم‌شان. اعصابم خط خطی شده. حوصله‌ی هیچ‌کس را ندارم. دلم اتاقم را می‌خواهد. دلم سکوت مطلق می‌خواهد. دلم تنها ماندن برای ساعت‌های طولانی می‌خواهد. همان‌طور که قبل از این هر روز تجربه‌اش می‌کردم. نمی‌دانم از دست این همه جمعیت به کجا فرار کنم. نمی‌دانم کجا بروم که کسی حرف نزند. کجا
خواب دیدم شب جشن ازدواجشه ولی چون‌طرف رو دوس نداره داره با یکی دیگه‌فرار میکنه:/
نقش من چی بود؟ از اول تا اخر دنبالش میدویدم که قانعش کنم بلکه برگرده و فرار نکنه. حرفشو بزنه و بجنگه!
چرا تو خوابم استرس دارم‌من؟ ینی واسه خودم غم و غصه تولید میکنم همینجوری! چقد تو خواب حرص خوردم و فک زدم واسشون تا خود فرودگاه!
+ و آدم دلش که بگیرد دردش را به کدام پنجره بگوید که دهانش پیش هر غریبه ای باز نشود؟
خواب دیدم شب جشن ازدواجشه ولی چون‌طرف رو دوس نداره داره با یکی دیگه‌فرار میکنه:/
نقش من چی بود؟ از اول تا اخر دنبالش میدویدم که قانعش کنم بلکه برگرده و فرار نکنه. حرفشو بزنه و بجنگه!
چرا تو خوابم استرس دارم‌من؟ ینی واسه خودم غم و غصه تولید میکنم همینجوری! چقد تو خواب حرص خوردم و فک زدم واسشون تا خود فرودگاه!
+ و آدم دلش که بگیرد دردش را به کدام پنجره بگوید که دهانش پیش هر غریبه ای باز نشود؟
میگه من از صفر شروع کردم دستامو گذاشتم رو زانو هامو بلند شدم، شب بیداری کشیدم، زحمت و زحمت و زحمت.. 
اره تو کار کردی، ولی اگه به واسطه اینکه بابات پولدار بود آشناهای پولدار نداشتی کسی طراحی ویلاشو میداد دستت؟ اگه بابات برات دفتر گرون قیمت نمیخرید مشتری های لاکچری میومدن سراغت؟ ایا همه ادما میتونن با لیسانس دانشگاه ازاد، برند بشن؟ اگه لباسات لاکچری نبود و گوشیت آیفون نبود میتونستی پروژه های دریاکنار رو برداری؟ اصلا تو دریا کنار راهت میدادن
B.O.B.'s Big Break 2009,BluRay,انیمیشن زبان اصلی,دانلود B.O.B.'s Big Break,دانلود B.O.B.'s Big Break 2009 720p,دانلود انیمیشن B.O.B.'s Big Break 2009,دانلود انیمیشن B.O.B.'s Big Break با کیفیت 1080p,دانلود انیمیشن کوتاه,دانلود رایگان انیمیشن با دوبله فارسی,دانلود زیرنویس فارسی,دانلود کارتون فرار بزرگ باب,دانلود مستقیم انیمیشن B.O.B.'s Big Break 2009,فرار بزرگ باب,کیفیت بلوری,
ادامه مطلب
اگه زحمتی نیس فردا از 8 صب بیدار شید برید رای بدیدیه زحمت دیگه هم بکشید درست انتخاب کنیدبعد مدعی نشید که چرا چنینه و چنانه و مجلس مون انقد فاسده و از این حرفاپ.ن: آقایون داداشاگفته باشماینجی واس من که نیس کهواس همه ی ماسشرکت کنیدون تو انتخاباتپ.ن2: هر کس خسته میشه وایسه تو صف بگه تا براش جا بگیرمپ.ن3: اگه دیدید فردا یکی اومد بغلتون کرد تعجب نکنیدیکی از کاندیدا هاس که اومده رای جمع کنهپ.ن4: من که این دوره نمیتونم برم رای بدم ولی شما اونجا نایب الرا
سلام حقیقتا بعد از سربازی بدنبال کسب تجریه های جدید بودم
حقیقتا زندگی کارمندی هم بد نیست 
هر کاری بدی و خوبی خودش را دارد 
انسان باید از درون بجوشد 
خلاقیت داشته باشد 
این خیلی مهمه
فعلا در حال فرار از زندگی کارمندی بدنبال پیشبرد یک کسب و کار اینترنتی در بستر وب هستم 
و دارم روی آن کار میکنم  انشالله خداوند کمک کند 
 
پروین کجاست که به شعر بکشه جدال مار و زنبور رو ؟!هر کدوم از شدت نیش خودشون میگفتن و برا هم کری خونی راه انداخته بودن !زنبور میگفت اونی که از تو جدیه قیافته نه زهرتمار میگفت تو اما زهرت عین قیافه ت کلا شوخیه و مزاح!قرار شد برای پایان یافتن بحث، امتحان عملی بذارن...رهگذری اون اطراف خوابیده بود مار نیشی زد و سریع لابلای بوته ها قایم شدمرد از شدت نیش از خواب پرید و زنبور رو وزوزکنان در کنار خودش دیدبا یه غرولند و فحش وناسزایی که به زنبور داد و اونو چ
خدمتتون عارضم که
کل خوابگاه فرار کردن بقیشونم شب یا فردا فلنگ و میبندن و میرن شهراشون تا از شر کرونا محفوظ باشن..
منم خیلی شیک پاشدم رفتم پیش استاد تا ما هم بتونیم فرار کنیم وعاقبت موندگار شدم اینجا:/
خلاصه که فوق العاده جو بدیه ..تو مکان های عمومی مث اینجا که چند برابر..
بدترش اینکه تنهای تنها باید تو این بلوک بمونم

به دل داری های شما  شدیدا نیازمندیم
جدی میگم!
نمیریم یوقت☹
دانشگاه های شما چه خبره؟
وقتی اون‌قدر ناراحت و عصبانی هستی، که به ترک دیوار هم می‌خندی. وقتی که از خودت متنفری و برای فراموشی، غرق خندیدن میشی. وقتی دیگه از خندیدن هم، بدت میاد...
+ من همین بلا رو سر خوردنی‌ها و نوشیدنی‌ها و راه‌رفتنی‌ها و گپ زدن‌ها و موسیقی‌ها آوردم و الان، هیچ باده‌ای ندارم که خودم رو از خودم دور کنه. این‌جاست که درگیری شروع می‌شه. و این‌جاست که یا می‌میری، یا قوی‌تر میشی؛ از پس هزار فرار.
اینترنتی که جنابِ جهرمی بصورت رایگان !! و تا پایانِ سال !!! برامون تدارک دیده منو یاد روزگارِ اینترانتیِ ابان میندازه.بزرگوار اومد زحمت بکشه ولی به واقع مارو انداخته تو زحمت.بس که هی مجبور میشم برای خطم بسته بخرم.قدرتی خدا بعد از خرید بسته میبینی اینترنت خط هم سرعت نداره!نمیدونم جریان از چه قراره خلاصه.
یعنی چنان هدیه ای دادن که اصلا نتونستیم ازش استفاده کنیم.اینجاست که باید گفت :
مرا به خیر تو امید نیست جهرمى،شر مرسان !!!!
 
حرف ها دارم،ایا بزن
این منم. قوی نیستم. دو روز تموم نمیتونم از جام بکنم و زندگی کنم. می مونم توی تخت و تلاش می کنم واقعیتو بذارم یه جای دوری توی مغزم و درو روش ببندم. 
به اندازه کافی قوی نیستم. برای دیدن و شنیدن این چیزا قوی نیستم. برای موندن و مبارزه کردن قوی نیستم. فکر می کردم که فرار نمی کنم و الان تنها چیزی که میخوام راه فراره. اما نگران اینم که برای فرار کردن هم به اندازه کافی قوی نباشم. 
 
 
 
در حال فرار کردن بود،فرار از ساختمان متروکه و مرموزی به اسم مدرسه شبانه روزی.از آن جا،نفرت زیادی داشت و وقتی داخل مدرسه بود،نفس کشیدنش برایش سخت می شد.معلم هایشان را مثل جادوگرانی مشکوک و عجیب و غریب می دانست،با چین و چروک های روی صورت معلم ها،چهره خوفناکی به وجود می آورد.
مدیر مدرسه،آن را غول مخوف می دانست،انگار این غول وحشت میخواد همه دانش  آموزان این مدرسه،مخصوصا آن دخترک را به عنوان غذا،میل کند!
فضای قدیمی و هولناک،دلش را میگرفت و نمیت
رفتی استودیو و اولین بارته که یه میز با اونهمه دکمه میبینی
میره پشت اتاق شیشه ای و سازشو دست میگیره و بهت میگه بذار در باز بمونه
میذاری باز بمونه
مشغول کاراشه و بهت میگه لطفا اون دکمه سبزه رو بزن
بر میگردی پشت سرتو نگاه میکنی و دوتا میز پر دکمه میبینی و رو جفتشون دنبال یه دکمه ی سبز میگردی که اتفاقا رو جفتشونم هست
با استیصال برمیگردی سمتشو بهش نگاه میکنی
میفهمه
به میز سمت راست اشاره میکنه
تو هم دکمه سبزه ی رو میز راستو میزنی
کلافه میشه
از اتاق
هویت پارت دوم
طالع این هفته ام به این شکل شروع شده....هفته را با کم انرژی و بی  انگیزگی عمیقی شروع میکنی یه قسمت از این حال بر میکرده به سوالهای فلسفی ای که این چند وقت اخیر در ذهنت میچرخه ولی با رفتن پولتون به بخش هویت طالعت  این سردرگمی وبی جوابی پیچیده ترهم میشه این ماجرا انرژی زیادی میتونه ازت بگیره در حدی که هیچ بعید نیست به تعهداتی که داری نرسی وکارها را پشت گوش بندازی دلت یه کرختی وتنبلی عمیق میخاد اما ذهنت متوجه که هرچه بیشتر دراین حالت
که آدمایِ دنیایِ تویِ آیینه‌ها، نام نجات‌دهنده‌شونو از کی می‌پرسن؟ که نجات دهنده، مرده است؟ که ما تویِ کدوم آیینه زندگی می‌کنیم که هنوز که هنوزه نتونستیم خودمونو نجات بدیم؟ که بعدش چی می‌شه؟ کی می‌دونه کِی قراره بشکنه این آیینه‌ای که ما توشیم؟ چشم بستیم رویِ آینده. که اونقدر آیینه اینجاست که دیگه نمی‌دونم تصویرِ تویِ کدوم آیینه منم و کجایِ این همه سوالم. که ”من در شب‌ها و روزهای شما زندانی بودم و دَری می‌جستم به شب‌ها و روزهایِ بزر
از آنجایی که واژه ی "ترسناکترین" از واژگان تفصیلی به شمار می رود و در واژگان تفصیلی هیچ قطعیتی وجود ندارد و در این دسته موارد ممکن است از دیدگاه برخی افراد ترسناکترین تعریفی متفاوت از سایرین داشته باشند، لذا صرفاً ترسناکترین اتاق فرارهای جهان تعریفیست از دیدگاه اکثریت که آنها را ترسناکترین اتاق فرار دانسته اند، این بدان معناست که ممکن است برخی از اتفاقی خاص در اتاق فرار به شدت وحشت کنند و برخی دیگر به هیچ عنوان از این اتفاق هیجان زده هم نشو
فیلم Escape Room «اتاق فرار» ساخته آدام روبیتل، فیلمیست که طرفدارن ژانر ماجراجویی، معمایی و راز آلود را به چالش میکشد. قطعا پیش از این با فیلم هایی مثل اره آشنایی دارید، فیلم اتاق فرار نیز ماجرای گروهی از افراد را به تصویر میکشد که در فضایی راز آلود گیر افتاده اند و برای بقا تلاش میکنند.
داستان از این قرار است که شش نفر برگزیده می‌شوند تا برای کسب جایزه ده میلیون دلاری در اتاق فرار با هم رقابت کنند. اتاق فرار محلیست که در واقعیت هم وجود دارد و افر
بعضی لحظه ها در زندگی خیلی ناامیدکننده ست
اونقدر که دلت میخواد بزنی زیر هرچی مسئولیت و وظیفس
بجاش بری کوه، دشت، یه سیاره دیگه یا زیر پتو
حتی تمام دنیا رو پاز کنی و بشینی فیلم ببینی
بعضی لحظه های ناامید کننده کش میان
و من تا ۲۴ ساعت آینده محکومم به موندن در این لحظه کشدار
آخ که تنها فرار غیرممکن، فرار از زمانه
اینجور وقتا دلم میخواست این ۲۴ ساعتو موقتا میمردم
محض دلخوشیم: گاهی بی قواره نوشتن به تخلیه عاطفی می ارزه.
دیشب رو تختم مشغول کار با گوشیم بودم که دیدم قرقاولمون شروع به خوندن کرد اونم به صورت ممتد. عجیب بود که نصفه شبی بخواد اینجوری بخونه.
وسط تعجب کردنم بودم که که دیدم تختم میلرزه و پنجره ی بالای سرم!
هیچ یادم نمیاد آخرین باری که اینطوری ترسیدم کی بوده.
فقط میدونم گوشی رو پرت کردم و فرار کردم!
مامان خواب بود و چون رو زمین خوابیده بود اصلا متوجه ی زلزله نشده بود و فکر میکرد من خواب دیدم.
فقط موفق شد من رو که البسه ی ناقابلی به تن داشتم و به سمت پارکی
فرار اسب (بدشانسی یا خوش شانسی) 
روزی اسب پیرمردی فرار کرد،         مـردم گفتند: چقدر بدشانسی!          پیـرمـرد گفت: از کجـا معلـوم!           فردا اسب‌پیرمرد با چند اسـب           وحشی برگشـت. مـردم گفتنـد:          چقــــدر خــــــوش شـانـســـی!        پیـرمرد گفـت: از کجـا معلـوم!      پسـر پیـرمـرد از روی یکـی از    اسب‌ها افتاد و پایش شکست.  مردم گفتند: چقدر بدشـانسی!
   پیـرمـرد گفـت: از کجـا معلوم!    فرداش از شهر آمـدنـد و تمـام      مـرده
نه اینکه هیچ مهم نیست،  اشتباه نکنفرار از حقیقت این حس واین گناه نکننمی شود بروی باورش کمی سخت استخریدنی برای خودت ،ناله اشک وآه نکنلگد نزن تو به بخت شریف یک عاشقخراب از سرلج  خانمان یار بی پناه نکننگو که عرصه به رویم عجیب بس تنگ استگشای بغض گلو را، هق هق وآه آه نکننزن تو سنگ ملامت مرتبا من رانگاه ناز خودت را دریغ از این بی پناه نکنبه راه گم کرده شبیه است حال من حالابیا تو نوررهم باش، نقاب بر رخ ماه نکنبس است دگر اینهمه قرار و فراربیا به عشق چ
مردان رداپوش نتوانستند از در بیایند،بنابراین دیوار را پایین اوردند. صدای انها از طبقه ی بالا می امد.
در حال بالا رفتن از پله ها بودند که چیزی مانند سایه از تاریکی گذشت. لحظه ای بعد پسری نوجوان جلو امد و تمام راه پله را پایین اورد. در حالی که مزه ی گچ و خاک را در دهانشان حس میکردند بلند شدند و سرفه و پرواز کنان به طبقه بالا رسیدند. دقیقا در همان لحظه که فکر میکردند چیزی نمیتواند از این بدتر شود،کل خانه منفجر شد.
عده ای نفهمیدند چه شد،اول صدا و بعد
 
 
 
 سلام دوست خوبم ازت میخوام با دقت این متنو کامل بخونی، شاید خوندن این متن آینده تورو تغییر بده.
همیشه از بچگی وقتی صحبت پول میشد به فکر این بودم که بی زحمت پول در بیارم، البته الان فهمیدم بی زحمت بی زحمتم نمیشه ولی خیلی فرق داره شما چقد برای پولی که درمیارید زحمت میکشید.
به عنوان مثال توی یک شرکت همه ساعت 8 صبح میان سر کار و ساعت 2 ظهر میرن خونه اما آیا کار آبدارچی، منشی، نیروی خدماتی، حسابدار و مدیر عامل شرکت یکسان است؟
خیر به هیچ وجه.
حال
مردان رداپوش نتوانستند از در بیایند،بنابراین دیوار را پایین اوردند. صدای انها از طبقه ی بالا می امد.
در حال بالا رفتن از پله ها بودند که چیزی مانند سایه از تاریکی گذشت. لحظه ای بعد پسری نوجوان جلو امد و تمام راه پله را پایین اورد. در حالی که مزه ی گچ و خاک را در دهانشان حس میکردند بلند شدند و سرفه و پرواز کنان به طبقه بالا رسیدند. دقیقا در همان لحظه که فکر میکردند چیزی نمیتواند از این بدتر شود،کل خانه منفجر شد.
عده ای نفهمیدند چه شد،اول صدا و بعد
چقدر درد ناک است این مشکل که همیشه برای فرار از دست یک آدم
به آدم دیگری پناه برده ایم .
اعتیاد به آدمها بدترین نوع اعتیاد است !
ریچارد یاتس
+هیچ وقت کسی نمیتواند حالمان را خوب کند اگر نیاموخته باشیم که قبل از آن خودمان حال خودمان را خوب کنیم .
آدم ها حالشان کلهم خراب است . آن وقت تو از این چاله میپری توی آن چاه !!!
++و این اشتباهی است که همه ی ما حداقل یک بار دچار ویروس اش شده ایم . ویروس اعتیاد به آدم ها . بعضی زود خلاص میشوند و بعضی با نشئگی و خماری اش
 
من خیلی بدهکارم...
بخاطر همه عرق های نریخته، کارهای نکرده، زحمت های نکشیده
بخاطر همه نقص هایی که باید برطرف میکردم و نکردم
بخاطر همه وقت ها و انرژی ها و فرصت هایی که تلف کردم
بخاطر همه عادت ها و خصلت هایی که باید ایجاد میکردم و نکردم
بخاطر همه وقتهایی که ناامید شدم
بخاطر همه وقت هایی که مقاومت نکردم و تسلیم شدم
بخاطر همه بارهای روی زمین مانده ای که برنداشتم
 
بخاطر اینکه باور نکردم مهم ترین جای زمین ایستادم...
 
 
و قطعا لیاقت این شاهراهی که ب
بدون اینکه به پشت سرم نگاه کنم دارم به جلو حرکت میکنم ،حرکتی که هنوز شامل تلاشی نمیشه....
الان که دارم این پستو مینویسم همش یه تصویر تو ذهنم میاد ،یه صورت ،صورتی که برام آشنا نیست، احساس میکنم اون صورت تو کل سرم مثل یه عکس متحرکه..
مثل کسی می مونه که انگار داره فرار میکنه ولی همش داره پشت سرشو نگاه میکنه و دقیقا حالت صورتش و ترسش برای نگاه کردن به پشت سرش جلوی چشم من میاد ...
چرا داره فرار میکنه ؟؟؟
چرا این تصویر تو ذهنم قرار میگیره،اونم دقیقا بعد
حس نبودن تو عجب سخت نابجاستاندوه رفتن تو غمی سخت وجانفزاستدر حیرتم از آن همه ابراز عشق تودرمانده ام، فرار،کجای قرار ماستازچه فرار می کنی از عشق دم نزناین درد عشق نیست، تبانی قصه هاسترنجیدنت درست،غلط گفتنم صحیحکو ببخششی که حال بزرگان قومهاستافسرده ای، ملال تو افزون زحد شدهاین نکته هم دلیل همان درد و رنجهاستپا می کشی تو از دل من میروی بروباور نمی کنم که هجر سر آغاز ماجراستبا دست بسته لب بگشایم به احتضارجانم بگیر و سخت نگیر ،این قضا بلاستدر
کار هست اما برای کسی که سطح توقع و انتظارش رو پایین بیاره. شغل هست برای کسی که همت و پشتکار به خرج بده و در مسیرش و انتخابی که انجام میده ثابت قدم باشه.

بزرگ ترین عامل بیکاری انتظارات و توقعات ماست، ان هم انتظارات یک طرفه. می خواهیم بدون تلاش و زحمت، بدون درد سر درآمد آن چنانی داشته باشیم.
بله اگر توقعات را پایین بیاوریم اگر حاضر شویم به خود زحمت دهیم و تلاش را متقبل شویم بی نهایت مشغله و کار وجود دارد. کافیست خود را از اسارت فکر و اسارت محدود فک
بازم یه خواب واضح دیدم ...
خواب دیدم چهارتا پسر بودیم تو یه ماشین افتاده بودیم دنبال یه ماشین دیگه، ازمون دزدی کرده بود 
تعقیب و گریز کردیم، ماشینه رفته تو یه بن بست وایساد
گفتیم خب دیگه الان حسابی لت و پارش میکنیم اقا دزده رو 
اومد بیرون، یه پسر نوجوون و دوست دخترش بودن که بار و بندیل سفر رو بسته بودن که برن خارج 
دو تا اسلحه دست پسره بود که همون اول دوتا شلیک کرد که ثابت کنه اسباب بازی نیستن 
بعد من داشتم فرار می کردم... با آرامش خاصی گفت فرار ن
اگه یک وقتی هوای یه بوسه از لعل یار کردی بدون خراب کردی ! اگه هوس کردی یار رو تو بغل بگیری بدون خراب کردی . اگه هوس کردی زیر بارون با یار قدم بزنی بدون خراب کردی . اگه هوس کردی بری پیش یار بدون خراب کردی . اگه هوس کردی با یار ، یار شی بدون خراب کردی . اگه هوس کردی یار رو تصور کنی بدون خراب کردی . همه ی این کارارو اون موقعی درست کردی که از یار فرار کردی ! یا یار از تو ... :((
بیا بدون اینکه خراب کنی تو حسرت یار بمون ، سکوت کن ، بیخیال ...
فعلن بشین !
استاد گفت: «واقعا می‌خواهی آن را فرا گیری؟»
شاگرد گفت: «بله، با کمال میل.»
استاد گفت: «پس آماده شو با هم به جایی برویم.»
شاگرد قبول کرد. استاد شاگرد جوانش را به پارکی که در آّن کودکان مشغول بازی بودند، برد. استاد گفت: «خوب به مکالمات بین کودکان گوش کن.»
مکالمات بین کودکان به این صورت بود: «الان نوبت من است که فرار کنم و تو باید دنبال من بدوی. نخیر الان نوبت توست که دنبالم بدوی. اصلا چرا من هیچ وقت نباید فرار کنم؟ و حرف‌هایی از این قبیل...»
استاد اد
ته ته وجودم یک احساس فرار دارم . فرار از همه فرار از تمام هرچه که ساختم و براش زحمت کشیدم . فرار از سرنوشت و جبری که در برابرم هست . با تمام وجودم دوست دارم کبریتی بردارم تمامش را بسوزونم. کارت ملی کارت شناسایی و تمام هرچه که منو اسیر خودش کرد.میخوام هویت خودم رو داشته باشم نه هویتی که برام ساختن . میخوام آزاد باشم . بدون تعلق بدون وابستگی بدون غل و زنجیر . اصلا دوست دارم یک ضد اجتماع باشم . بدون لباس و عریان برم بیرون ، بشینم روی لب جدول خیابون و سی
ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند
تا تو نانی به کف آریّ و به غفلت نخوری



خودت را وقف هر چه کنی، باخته ای چه بسا بعد یک عمر دویدن و بدو بدو وقتی تازه میخوای به اون خواسته ها برسی، وقت کوچ هم برسه و سهمت از این دنیا هیچ باشه. دنیا در هر صورت رنج داره و سختی و هیچ ثباتی هم تو کارش نیست و ما هم از ایستادن در مقابلش عاجز.
بارها و بارها و بارها به این مسئله فکر کردم که برای چی و کی باید این همه زحمت رو به دوش کشید؟ خیلی وقته به این جواب رسیدم که، اونی
درست است که می گویند بهشت زبر پای مادران است .
مادری که مانند یک صدف مروارید را با تلاش و سختی فراوان در دل خود نگه می دارد.
سعی کنیم مادران را بابت تمام زحمت هایی که می کشند ،با یک کادو خوشحال کنیم .
حتما نباید کادو یک وسیله باشد ؛همین که از آن ها از ته قلب بابت زحمت هایشان تشکر کنیم برای آن ها از صد ها کادو با ارزش تر است .
امید وارم مادر های تمام شما سالم و سلامت باشند .
پس باید همیشه قدر مادر ها را دانست.
از پنجره بسته میترسم. از ساکت بودن اطرافم. از تنها بودن با خودم. پنجره را باز میکنم. صدای خیابان که مثل پتک در سرم کوبیده می شود را در عین آزار دهنده بودن دوست دارم. پذیرفته ام که آزار دهنده ها هم می توانند دوست داشتنی باشند. مثل صدای خیابان برای فرار از افکارم یا عکس تو برای فرار از دلتنگی!
کتاب مهارت های نوشتاری پایه نهم  درس ۶ صفحه ۸۱ با موضوع عاقبت فرار از مدرسه
انشا با موضوع عاقبت فرار از مدرسه
در دوران مدرسه ام به یاد دارم زمانی که در کلاس نهم درس می خواندیم یک روز آن سه درس سخت را در یک روز و در سه زنگ داشتیم که آن درس ها شامل علوم ، زبان انگلیسی و سخت ترین آن ها ریاضی می شدند .
ادامه مطلب
دارم ذوب میشم از استرس. میدونین؟ اینجا نوشتنم توی این لحظه برای فرار از اضطرابه. اصلا برای فرار کردن از همه چیه. دارم موزیک گوش میدم. گوشامو حواسمو چشامو بستم از دنیای بیرون، دلم میخواد بخزم توی خودم که از همه جا امن‌تره. دلم میخواد بخوابم تا گذر زمان و نفهمم ولی وقتی بیدار شم میدونم میترسم از اینکه اینهمه وقت از دستم رفته، یدفه قلبم داغ میشه و همین یه تیکه ماهیچه‌ای که مایه‌ی زندگیمه میشه یه عضو اضافه توی بدنم که با بی‌قراریش عذابم میده.
ت
اینکه دائما خودت را مشغول کارهای - به ظاهر مثبت مختلف -کرده‌ای ، درس می‌خوانی ، یادداشت می‌نویسی ، ورزش می‌کنی ، تلویزیون می‌بینی ، کارفرهنگی می‌کنی ، میگی و می‌خندی و... اما نمیتونی یک دقیقه با خودت حرف بزنی و با خودت خلوت کنی تا جائیکه حتی «از خودت فرار می‌کنی» نشونه اینه که مسیر رو داری اشتباه میری ، اخلاص نداری.
کل دنیا رو هم تغییر بدی و همه جا هم از تو صحبت کنند باز راضی نیستی
+سید علیرضا مصطفوی
خسته ام ... خیلی خسته ... از زندگی و همه ی آدمها خسته ام ... دیگه نمی خوام برای زندگی تلاشی بکنم ... حتی آینده ی بچه هام هم دیگه برام مهم نیست ... دیگه اینهمه زحمت و تلاش و بدو بدو بسه ... وقتی آدم اینهمه زحمت می کشه و همش بی نتیجه می مونه ... وقتی حتی نزدیک ترین آدمهای اطرافمون هم قدر نمی دونند و نمی فهمند ... یعنی فاتحه همه چی خونده شده ... 
از قدیم و ندیم گفتند برای کسی بمیر که برات تب کنه ... و من توی این دنیا هیچ کسی رو ندارم که برام تب کنه ! هیشکی رو ندارم ...
از شایعه تا واقعیت: از چند روز پیش شایعه‌ای با عنوان بزرگترین اختلاس ایران منتشر شد. برخی کاربران شبکه‌های اجتماعی به نقل از یکی از رسانه‌های ضدانقلاب مدعی شدند که علی انصاری، موسس بانک آینده اختلاسی به ارزش ۱۴۰ هزار میلیارد تومان انجام داده و از کشور فرار کرده است.

اما برخلاف این شایعه تصاویر منتشر شده از حضور علی انصاری در مراسم سومین دوره اهدای نشان کارآفرینی امین‌الضرب که روز گذشته (سه شنبه) در تالار وحدت برگزارشد، نشان می‌دهد که ا
از شایعه تا واقعیت: از چند روز پیش شایعه‌ای با عنوان بزرگترین اختلاس ایران منتشر شد. برخی کاربران شبکه‌های اجتماعی به نقل از یکی از رسانه‌های ضدانقلاب مدعی شدند که علی انصاری، موسس بانک آینده اختلاسی به ارزش ۱۴۰ هزار میلیارد تومان انجام داده و از کشور فرار کرده است.

اما برخلاف این شایعه تصاویر منتشر شده از حضور علی انصاری در مراسم سومین دوره اهدای نشان کارآفرینی امین‌الضرب که روز گذشته (سه شنبه) در تالار وحدت برگزارشد، نشان می‌دهد که ا
یه حال عجیبی دارم!
یه تنهایی عجیبی تو وجودم حس میکنم!
اینکه به هیچ‌ادمی هیچ حسی برام نمونده جالبه واسم...
شاید از این تنهاییم ناراضی‌هم نیستم...نمیدونم
با تقریب خوبی از همه کس و همه چیز دارم فرار میکنم :)
من همیشه ادم فرار بودم تا قرار!
من ادمیم که الان علاوه بر اینکه میتونم خودمو کنترل کنم تا به کسی پیام ندم و کاره احمقانه ای نکنم میتونم دیگرانم قانع کنم که از این کارا نکنن :)
ادما بزرگ میشن دیگه خب :)
حرف زیادی نبود ! فقد خواستم بگم این جمعه هم گذ
یکی از عادت های نهادینه شده در وجودم که این روزها متوجه اش شدم، رویاپردازی هست!
قبلا هم میدونستم آدمِ رویایی هستم و اگر به موضوعی فکر کنم، به طور نان استاپ تمامِ احتمالاتِ ممکن رو تصور میکنم!
این روزها دست رویابافم رو کوتاه کردم از ذهنم!سعی میکنم بیشتر در حال و واقعیت زندگی کنم تا در رویا!
کمی سخت هست راه رفتن روی زمینِ سفت بجای راه رفتن روی ابرها، رخ به رخ مواجهه شدن با واقعیت بجای همزیستی مسالمت آمیز با رویا، اما فکر میکنم یکی از ویژگی های م
 فرار میکنم از این موقعیتتلاش های مصر و مکررش برای بوسیدنو همزمان زمزمه های "خیلی دوستت دارم"نه طاقت ماندن دارم و نه پای رفتننه اینجانه آنجامعجزه لازم دارم................تو قرار بود معجزه کنی واسم، معجزه ای به اندازه ی بزرگیتپس چرا بدتر کردی
........      
دیگه نمیتونم حتی ببوسمشیه چیز خیلی کوچیکیا شایدم بزرگمتاسفمواسه انقدر بد بودنمواسه قدرتو ندونستنبه خدا نمیدونم باید چکار کنمخیلی متاسفم واسه همه چیزواسه بودنم تو زندگیت...............جهان من آشوب است
با مقاله ای در مورد راههای جلوگیری از فرار زالو در خدمت شما دوستان هستیم همانطور که شما نیز می دانید زالو موجودی است که بسیار پر تحرک بوده و در یک مکان برای زمانی طولانی نمی‌ماند این موضوع باعث آزار و اذیت پرورش دهندگان زالو شده چرا که بایستی محدودیت‌هایی برای نگهداری زالو لحاظ کرد تا بتوان زالو را در شرایط خاص و در ظرف ها و مکانهای مختلف نگهداری کرد.
آموزش پرورش زالو
۱. سه چهار سال پیش لافکادیو یه پستی نوشته بود درمورد یه آرمان‌شهر که همه شهرونداش بلاگر باشن... در جریان باشید فعلا دو تا از اون دایناسور جون سختا با هم همسایه شدن، تا ببینیم کی مدینه فاضله‌مون محقق میشه! :))) *
۲. اون شتره بود، تو سریال حضرت یوسف از دست صاحبش فرار کرده بود که حضرت یوسف بتونه حال خانواده‌شو از شتربانه بپرسه.... احساس میکنم شتر زندگی ما هم شاید به همین دلیل فرار کرده و همه این راه ما رو دنبال خودش دوونده دنبال یه ماموریت! شاید برای
اونایی که به روحانی یا همون حسن فریدون رای دادین ، دست شما درد نکنه.خیلی زحمت کشیدین. امروز با سیاست های غلط دولت منتخب شما بقیه باید پاسوز انتخاب شما باشه.اون از گرانی های 96 ، بنزین 3 برابری بعنوان عیدی در شب میلاد و دیگه چی میخواد بشه ؟
 
رئیس جمهوری که اینقدر مردمش رو لایق ندونست ، حالا حداقل همونهایی که بهش رای دادن چون بقیه شون که ادم نبودن ، نیومد باهاشون صحبت کنه و اکثرا سخنگوش رو میفرسته .خلاصه اینکه خیلی زحمت کشیدین هر چند که تقصیر شما
هیچ ایده یا بهانه ای برای رفتن ندارم. دایی فردا صبح میره و شب برمیگرده. هرطور شده باید برم چون تقریبا وقتی نمونده! سرم درد میکنه بس که فکر کردم و مغزم یاری نکرده. مطمئنا بعدا بهشون میگم برای چی رفتم. اصلا نگم هم خیلی واضح متوجه خواهندشد ولی وقتی اون کار انجام شده باشه، نمیشه زمان رو به عقب برگردوند و کاری از پیش برد...
تا حدی حالت سرماخورده طور دارم. البته خیلی خفیفه. و میترسم یا قرنطینه بشم یا اگه نشم چون وضعیتم اینطوریه، ایمنی بدنم جوابگو نباش
سلام عزیز دلم:)
 دیروز اولین روزی بود که تنهات گذاشتم و رفتم دانشگاه، طبق گفته امام علی (ع) از چیزی که تصور میکردم آسون تر بود ولی بازم سخت بود دل کندن از روی ماهت و کنترل کردن دلنگرانی هام، اما اینجور که مادرخانومی گفتن بغیر از یک ساعت برای تو هم روز سختی نبوده و پسر خوبی بودی خداروشکر :))) 
آهان گفتم مادرخانومی، یادت باشه مادرخانومی خیلی برات زحمت کشیدن وقتی بزرگ شدی حتما براشون جبران کنی اون یکی مامان بزرگت هم خیلی برات دعا کردن خیلی نگران ب
دیشب سرِ کلاس فلسفه حرف هایی زده شد که اضطرابم برای حرف زدن و نوشتن را بیشتر میکند.اینکه با چند جلسه کلاس رفتن و چند تا حرف شنیدن میتونم بشینم اینور و اونور از چیزهای مختلف حرف بزنم و خودم را بزرگ نشان دهم.اینکه فقط جوری رفتار کنم انگار فرهیخته هستم و نگذارم که بقیه بدانند تا چه اندازه تو خالی ام.خودم این آفت را حس کرده بودم.وقتی چند جا رفتم و حرف هایی که از فتح زاده شنیده بودم به آن ها گفتم و احساس بزرگی کردم.چه حماقتی.در حقیقت هیچ چیز نیستم.
 
مشهد، شهر طلای سرخ در شرق ایران زمین است که این محصول مهم هم سبب رونق صنعت
و بازرگانی شده و هم به یکی از پرطرفدارترین سوغات های مشهد تبدیل شده است. برای
تهیه این زعفران خیلی از مسافران و گردشگران به زحمت می افتند تا زعفرانی با کیفیت
و مرغوب پیدا کنند. اما این زحمت از دوش مسافران برداشته شده است زیرا هتل های
مشهد به خدمات خود، فروشگاه های عرضه زعفران مرغوب را نیز اضافه کرده اند. پس دیگر
نیاز به نگرانی درباره کیفیت محصولات یا پیداکردن یک مرکز فر
به گزارش دورتموند ایران، مارکو رویس کاپیتان باتجربه و آلمانی تیم فوتبال بورسیا دورتموند پس از نمایش ضعیف این تیم مقابل پادرپورن تیم ته جدولی بوندسلیگا در مصاحبه با خبرنگار گفت : " دیگر هرگز نباید به این شکل بازی کنیم. عملکرد امشب ما بسیار ضعیف بود و ما شرمنده هواداران شدیم. از هوادران معذرت می خواهم.
تیم فوتبال بورسیا دورتموند در این دیدار با دریافت سه گل در نیمه اول بازی را به تیم قعر جدولی پادربورن واگذار کرد. اما با شروع نیمه دوم آنها یک گ
از دست ندهید
طرح بحثی بود که به خاطر اجرایش از استاد فن بیان «آفرین» گرفتم.
با موضوع: فوت و فن ضربه فنی کردن شیاطین
(البته برای اجرای کنفرانسی لازمه که نوشته ها حذف بشه و از زبان سخنران گفته بشه)
 
****دانلود اسلاید فرار شیطان****
هیچوقت نمیتونم آدمهایی رو درک کنم که بین خانواده خودشون و همسرسون فرق میذارن نمیفهمم مگر مفهموم مادر و پدر فرق داره؟مگر نه اینکه هر مادر و پدری برای خوشبختی فرزنداشون از جوانی و لذت های خودشون خیلی وقت ها میزنن تا ما به جایی برسیم 
مگر غیر از اینه که هر مادر و پدری همیشه پست و تکیه گاه بچه هاشون هستند !
هرچقدر که والدین شما برای شما زحمت کشیدن قطعا والدین همسرتون هم برای همسرتون زحمت کشیدن و شده همین فردی که قرار شده زندگی و آینده شما رو تامی
هیچوقت نمیتونم آدمهایی رو درک کنم که بین خانواده خودشون و همسرسون فرق میذارن نمیفهمم مگر مفهموم مادر و پدر فرق داره؟مگر نه اینکه هر مادر و پدری برای خوشبختی فرزنداشون از جوانی و لذت های خودشون خیلی وقت ها میزنن تا ما به جایی برسیم 
مگر غیر از اینه که هر مادر و پدری همیشه پست و تکیه گاه بچه هاشون هستند !
هرچقدر که والدین شما برای شما زحمت کشیدن قطعا والدین همسرتون هم برای همسرتون زحمت کشیدن و شده همین فردی که قرار شده زندگی و آینده شما رو تامی
هفته ی قبل فکر می کردم دارم بدترین جمعه ی عمرمو میگذرونم.امروز فهمیدم اشتباه کردم.از صبح تلویزیون روشنه و دائم یه خبر تکراری پخش میشه.از صبح تو اتاقمم و دارم فیلم میبینم که نشنوم.چند ساعت پیش رفتم یه قلپ چای بخورم و نتونستم تحمل کنم.رفتم قرصمو بخورم که قرص اشتباهی خوردم.فقط دلم میخواد فرار کنم.برم جایی که تلویزیون نباشه.تا این همه وقاحت و حماقت رو با هم نبینم و نشنوم.قاعدتا باید آدمی هم نباشه.
هفته ی پیش دکتر بهم  گفت ممکنه به خاطر دارویی که ب
۱۴. فرار با حرکت میگو
وقتی دشمن روی سینه‌تان سوار است اساسی‌ترین روش برای فرار از وضعیتی که در آن هستید ، استفاده از حرکت میگو است – طبق آن‌چه در بخش قبل تمرین کرده‌اید. در هنگام انجام حرکت میگو، با استفاده از دست‌ها و ساعد‌های‌تان به ران حریف فشار بیاورید، و به این ترتیب به حرکت پای‌تان کمک کنید. هدف اصلی این است که به اندازه‌ای خود را به عقب بکشید که زانوی پای غیر درگیر در این حرکت، از چنگ حریف آزاد شود. در صورت موفقیت، به سمت دیگر باسن
نام کتاب: فرار به موزه ی نیویورکنویسنده: ای ال کینگزبرگ
داستان در قالب نامه ای است که کل کتاب روایت میشود کلودیا شخصیت اصلی داستان از یکنواختی خسته شده و می خواهد فرار کند و با برادرش به نیویورک فرار می کند و طبق نقشه ای که داشته در موره هنر نیویورک زندگی می کند و تصمیم می گیرد گه کل موزه را بگردد در اولین روز که به تالار رنسانس ایتالیا رفته بودند متوجه میشوند که مجسمه جدیدی به اسم فرشته به موزه اضافه شده و کلودیا تصمیم می گیرد به جای گشتن موزه
در خانه‌ی مادربزرگم، یک خانه‌ی قدیمی در یکی از محله‌های قدیمی یک شهر کوچک قدیمی، زمستان است. شب است. نیمه‌شب است. بیرون باران می‌بارد. از همان باران‌ها که گلی توی در دنیای تو ساعت چند است بهشان می‌گفت بارش. نور زرد رنگ یک آباژور قدیمی، دیوارهای کهنه‌ی ترک برداشته، قالیچه‌ی دستباف قدیمی، بخاری گازی که شعله‌هایش نارنجی می‌سوزد، کتری چدنی ته سوز و قهوه جوش مسی روی بخاری، یک تلوزیون ناسیونال قدیمی خاموش و خاک گرفته گوشه‌ی اتاق، یک چمدان
 
خیالش شبیه یک دمل چرکین چسبیده است به بیخ گلویم
و رهایم نمی کند. دارد خفه ام می کند.
به زحمت نفس می کشم. به زحمت حرف می زنم.
صدایم توان بیرون آمدن از حلقومم را ندارد.
تارهای صوتی ام خش دار و ضعیف و کمرنگ شده اند.
اما حرف می زنم. باید حرف بزنم.
اگر چیزی نگویم این دملِ چرکین رشد می کند و بزرگتر می شود
و نابودم می کند. نگفتن همین قدر تلخ است که گفتن سخت...
اما چه قدر فرق است بین گفتن و نگفتنِ چیزهایی
که دارد خفه ات می کند؟چیزهایی تشنج آمیز و دردناک که اگ
 
دانلود سریال فرار از زندان با دوبله فارسی ، کیفیت عالی و حجم کم از سرور های هکس دانلود 
نام سریال : Prison Break – فرار از زندان | ژانر (موضوع) : اکشن ، جنایی ، درام ، هیجان انگیز
سالهای پخش : 2005-2009 | محصول : آمریکا | زبان : دو زبانه ( فارسی ، انگلیسی )
مدت زمان : 45 دقیقه | تعداد فصل ها : 5 | منتشر کننده : bia2film-personal-taste
[دارای امتیاز 8.5/10 از 358,989 رای در IMDB]
.
سازندگان : Paul Scheuring
بازیگران : Dominic Purcell, Wentworth Miller, Amaury Nolasco و…
.
خلاصه داستان : سریال فرار از زندان ، داس
دوباره شبو مینویسم به یاد تو تویی که دور گشته ای ز من دوباره چهار صبحخواب نمی رود به چشم خسته م قلم به دستنشسته ام کنج خاطرهطنین آن صدای عاشقانه ات نوازشی به گوش من می کند، عبور میکنم فرو می روم به عمق یک خیال خیال دیدن دوباره ی دویدنت خیال بارانفرار میکنمدور میشوم ازین جهان پر سراب پناه میبرم به قرص خواب یا که جرعه ای شراب فرار میکنم به آسمان آبی قلم مینویسم از دلم ولی نمانده طاقتم، نمیکشمباز افتادم از نفس می نویسد این قلم خودش نشسته
من ضعیفم، مطلقاً ضعیفم. بیشتر از چیزی که فکر می‌کنی. تو می‌دونی که یکی از راه‌های فرارم از این پوچیِ بی‌مرز هستی، اما نه تنها خودت از من فرار می‌کنی بلکه مجابم می‌کنی که من هم از تو فرار کنم. از راه فرارم فرار کنم. این روح پناه‌جو به چی پناه ببره هان؟ چه معنایی باقی می‌مونه. قلاب نباش، صیاد نباش. یه بارم تو شکار شو. تا کی می‌خوای بِکِشی و بُکُشی. نکنه تو هم ضعیفی؟ آره تو هم ضعیفی. چه لزومی داره این‌همه پس‌زدن و پس‌گرفتن. چرا همیشه داریم از
اینطور که من متوجه شدم ایران جز کشورای رتبه اول در فرار مغزهاست
متاسفانه نخبه های علمی و ورزشی کشور به بهانه های ازادی و شاد زندگی کردن و رفاه بیشتر و امکانات و....تا به یه جای می رسند می زارن و میرن
صد البتع گفتن نداره از مرگ دلخراش هموطنان خشمگین و ناراحتم ولی از این موج فرار بیشتر
بخصوص پیام یکی از دکترها به همسرش قلبم را آشوب کرد
 
"ایران جنگ شده خدا روشکر دارین بر می گردین و.."یه همچین محتوی داشت
کشور بد....کشور مزخرف...مسئولین بی کفایت ...امکان
بعد از مدت ها اومدم اینجا تا بگم خسته شدم از این رنج کثافتی که ناشی از فرار من از انسان بودنه.
من دیگه نمیخوام فیلسوف باشم؛نمیخوام خدا بشم.
دیگه نمیخوام بیشتر بدونم.هیچ چیز رو نمیخوام بیشتر بدونم.
من میخوام یک انسان ساده باشم.یک homo sapien.
میخوام حس کنم.میخوام هر آنچه که هستم رو ابراز کنم.
میخوام یک هنرمند باشم.
شاید خواننده،شاید یه بازیگر،شاید حتی نویسنده یا شاعر...
فقط دیگه نمیخوام از انسان بودنم،از محدودیت هام،از نیازهام فرار کنم.
دیگه نمیخوا
#یادش_بخیر
در سال های گذشته آقا مهدی خیلی دوست داشت از اربعینی ها در مسیر پیاده روی باشه ، ولی می گفت همسر محترمشون یک سال زحمت کشیده و با تمام مشکلات وسختی ها روبرو بوده ، می گفت که لیاقت کربلا رفتن رو ایشون دارن و با این کار می خواست گوشه ای از زحمت های ایشون را جبران کرده باشه . 
پس این ایام را در خانه می ماند و بچه داری می کرد تا همسرشون به همراه خانواده به کربلا مشرف بشن .
تا اینکه سال گذشته محمد آقا ( فرزند آخرشون ) به دنیا اومده بودن و خانومش
خواب بدی دیدم. خواب خیلی بدی دیدم. هنوز هنگم. اصلا عجیب بود. دوستی داشتم که نمیشناختمش. خونه بابا بزرگم بود. یکی مرده بود اما نمیدونستم کی. خیلی شلوغ بود. دست کنده شده مردهه دست دوست ناشناسم بود ددنبالم میدوید و من فرار میکردم. یه اتوبوس بچه های دبستانم هم بودن. دوتا کامیون بزرگو عجیبم سر کوچه. من فقط از دست دوستم فرار میکردم که دست مرده رو بهم نزنه. آخرش اینجوری شد که من فرار میکردم سمت کامیون ها دوستمم دنبالم میدوید با همون دست مرده. تا بالاخره
#یادش_بخیر
در سال های گذشته آقا مهدی خیلی دوست داشت از اربعینی ها در مسیر پیاده روی باشه ، ولی می گفت همسر محترمشون یک سال زحمت کشیده و با تمام مشکلات وسختی ها روبرو بوده ، می گفت که لیاقت کربلا رفتن رو ایشون دارن و با این کار می خواست گوشه ای از زحمت های ایشون را جبران کرده باشه . 
پس این ایام را در خانه می ماند و بچه داری می کرد تا همسرشون به همراه خانواده به کربلا مشرف بشن .
تا اینکه سال گذشته محمد آقا ( فرزند آخرشون ) به دنیا اومده بودن و خانومش
بعد از مدت ها اومدم اینجا تا بگم خسته شدم از این رنج کثافتی که ناشی از فرار من از انسان بودنه.
من دیگه نمیخوام فیلسوف باشم؛نمیخوام خدا بشم.
دیگه نمیخوام بیشتر بدونم.هیچ چیز رو نمیخوام بیشتر بدونم.
من میخوام یک انسان ساده باشم.یک homo sapien.
میخوام حس کنم.میخوام هر آنچه که هستم رو ابراز کنم.
میخوام یک هنرمند باشم.
شاید خواننده،شاید یه بازیگر،شاید حتی نویسنده یا شاعر...
فقط دیگه نمیخوام از انسان بودنم،از محدودیت هام،از نیازهام فرار کنم.
دیگه نمیخوا
قبل از ماموریت اخرش به سوریه پایش در فوتبال شکسته بود! برای اینکه زودتر برود سوریه، زودتر از موعد گچ پایش را در آورد. کمی می لنگید. اصرار می کردم برود عصا بگیرد. قبول نمی کرد. ته دلم فکرش را هم نمی کردم با این پا برود مأموریت! ‌خوشحال بودم که به مأموریت نمی رود. اما محمود می گفت: «خانم، تو دعا کن هرچه خیر هست خدا همان را انجام دهد». گفتم: «آخرتو چطوری می خواهی توی درگیری با این پایت فرار کنی؟»‌‌ ‌‌ خندید و گفت: «مگر من می خواهم فرار کنم؟ آن قدر م
یه چیزی که احتمالا برای همه مون پیش اومده اینه که نقدی به رفتار کسی وارد کردیم و جواب گرفتیم: "تو نمیتونی من رو قضاوت کنی!"
خب! راستش من فکر میکنم این جمله در خیلی از موارد تبدیل شده به نوعی فرار رو به جلو و توپ رو در زمین دیگری انداختن برای فرار از پاسخگویی. آیا ما واقعا حق قضاوت دیگران رو نداریم؟ البته که داریم! زندگی سرشار از موقعیت هاییه که قضاوت مارو میطلبن. ما برای تعامل با دیگران به قضاوت کردن اونها احتیاج داریم. چیزی که اشتباهه نفس قضاوت
دانلود اهنگ هندی شاد بادیگارد
دانلود اهنگ هندی تری مری سلمان خان
دانلود اهنگ تری مری با کلام
دانلود اهنگ تری مری سلمان خان

دانلود اهنگ هندی مری اینده هه فرار دونه
دانلود اهنگ هندی مری این دهه فرار
دانلود اهنگ بی کلام متن فیلم هندی بادیگارد
دانلود اهنگ هندی مری اینده هه فرار با صدای زن
هاینریش بل در کتاب عقاید دلقک می گفت: خدانشناسان به  چه چیزی بیشتر از همه فکر می کنند؟ به خدا.
جواب این سوال خیلی برام جالب بود. 
مثل وقتی می ماند که برای فرار از چیزی دائم در حال کنکاش آن باشی که چطور از آن دور شوی، فرار کنی، اما درواقع با این غور کردن در آن بیشتر آن را در آغوش می گیری! تنگ تر در آغوش می گیری، تا جایی از جزیی از خودت می شود. قسمت دردناک زندگی ات.
بعضی حرف ها را نمی شود در فضای ترسناک مجازی زد. جفت جفت چشم خودخواه، با نیت های مختلف و
 
هانا باتلر ۲۴ ساله ۳ سال قبل بر اثر کنجکاوی به منطقه جنگلی میره که شنیده بود روح سرگردانی آن اطراف دیده شده. هانا حدود ۱۰ عکس در تاریکی از آن مکان میگیره. وقتی عکس ها ظاهر  میشه. در چند عکس دختری نمایان میشه. دختری در حال قدم زدن‌.
➿' کابوس های هانا از فردای همان روز  آغاز میشود! هانا در خوابهایش دختری را میبیند که میخواد با او دوست شود. برای فرار از  او شهرش را تغییر میده و حتی با گذشت ۳ سال هنوز میترسه تو تاریکی بخوابه. 
' هانا در میان حس فرار
دوستم همیشه بهم میگفت که تو برخوردهای اجتماعی فرار گزینه ی اولته. قطعا باهاش موافقم. از دید ناخودآگاهم انسان ها برام دو دستن : ۱. کسانی که از برخورد باهاشون احساس راحتی ندارم که بگذریم و ۲. کسانی که قصد از دست دادنشونو ندارم. برخوردام با دسته ی دوم به قدری کوتاهه که نکنه دلشونو بزنم.
از بین آدمای داستانم کسی بود که برای اینکه ازش دور نشم هیچ وقت باهاش برخورد نکردم. این موضوع دقیقا همون فراره معروفمه ولی این مطلب به معنای اینه که در نهایت نتونست
این شعر رو خیلی قبل تر ها خونده بودم خیلی خیلی قبل تر ولی نمیفهمیدمش، این چند روز که رفتم و گشتم و پا گذاشتم به تمام خیابونای باهم بودنمون، فهمیدم مولانا چی میگفت، حبس حبس حبس... چه کلمه به جایی چه کلمه عمیقی چه کلمه درستی... دقیقا تو کافه ملانژ بود که شروع شد و کشیده شد به خیابونا به عفیف اباد و بعد... به جاهایی که نرفتیم به بازار وکیل به قصرالدشت به ارگ حتی به این خونه جدید... انگار نمیتونم از حسش بنویسم، حبس، احساس سنگینی یه شی روی قفسه سینه ت، ا
* والا قبلنا که وارد ماه مبارک می‌شدیم، مثل باتلاق توش گیر میکردیم. هی دست و پا میزدیم و تلاش میکردیم و وقتی دیگه حس میکردیم اکسیژنی در کار نیست و کامل فرو رفتیم، هلال ماه رویت شده و جانی تازه در ما دمیده میشد. 
اما الان اوضاع فرق کرده. 
این هفت روز چنان مثل برق و باد گذشت که همه اش میشینم به فکر کردن و حساب کردن که این دقیقه های من به کجا پرواز کردن.
 
 ** قصه های جزیره، فرار از زندان، جومونگ، لیسانسه ها، مختار، دیوار به دیوار، یوسف پیامبر.
اینا
تولد گل دختر، روز جمعه هفده بهمن برگزار شد..
با تم خرگوشی مامان ساز.. یه ریسه و سه تا بادکنک و کیک خرگوشی دست ساز ِِ بی بی اش.
با حضور عمه هاش و شب با خانواده خودم..
با مقداری حواشی..
امیدوارم دل کسی نشکسته باشه و کسی تو زحمت بی جا نیفتاده باشه..
من نیتم تماما خیر بود و واقعا توقع کادو نداشتم..
سعی کردم به ساده ترین شکل ممکن جشن بگیرم..
ولی خب به این نتیجه رسیدم که سال دیگه لااقل به اسم "تولد" برنامه ای نگیرم.. برای هیچ کدوم مون..
امسال چون اولین تولد دخت

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها